حضور تو مسبب نفيس ترين خاطره هاس.....
ساعت 8:35 دقيقه..... ساعتي ماندگار در تمام زندگيمون... ساعت تولد پسرمون.....آروين. شب قبل از تولد تو، من و مامان پس از اينکه از خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ اومديم آخرين عکسهايي که ميتونستيم بگيريم باهات گرفتيم و بعدش نشستيم با هم صحبت کرديم. يادت مياد؟ خيلي عجله داشتي که زودتر بياي پيش ما نفسم...يادته؟ خيلي حسه قشنگ و خوبي داشتيم ما و قشنگ تر از اون اين بود که دقيقاً داشتي روز تولد بابا بزرگ به دنيا ميامدي. سه شنبه 12 آبان ماه 1394 شده بود و بعد از باريدن چند روزه بارون هوا صاف و آفتابي شده بود که به مامان و بابا و همه اقوام نويد يه روز عالي رو ميداد. پس از گذشتن از زير قرآن در صبح اول وقت و توکل به خداي مهربون به سمت محل تول...
نویسنده :
مهرداد
13:35